پرسشی از محضر علامه مصباح یزدی

پرسش:

شعاع توانایی عقل در ادراک ارزش رفتارها چقدر است؟

پاسخ:

وقتی سخن از ارزش رفتارها گفته می شود، شاید به ذهن بیاید که اساساً مفهوم «ارزش» چگونه بدست می آید و ارزش داشتن یک رفتار، چه ارزش مثبت و چه ارزش منفی، یعنی چه؟
بطور کلّی ارزش یک رفتار از در نظر گرفتن رابطه ی آن رفتار با نتیجه ی مطلوب و یا نامطلوبی که به جا می گذارد بدست می آید،‌ و اعمال انسان به گونه ای هستند که می توانند در تأمین سعادت و خوشبختی و یا بدفرجامی و شقاوت او تأثیر بگذارند. به همین دلیل و از همین جا اعمال و رفتار انسان جنبه ی ارزشی پیدا می کنند؛ ‌اگر عملی سعادت انسان را به ارمغان آورد دارای ارزش مثبت است و اگر انحطاط و بدبختی را برای او رقم زند دارای ارزش منفی. و چنانچه رفتاری به خودی خود تأثیری در کمال و یا سقوط انسان نداشته باشد دارای ارزش نه مثبت و نه منفی است که در عرف دینی از آن به مباح تعبیر می شود. چنان که ارزش مثبت بسته به درجه و شدّت و ضعف آن به واجب و مستحب، و ارزش منفی به حرام و مکروه تقسیم می گردد. و ما مسلمانان معتقدیم مجموعه ی رفتارها و اعمال انسان در تکامل و یا انحطاط او نقش دارند و رفتارهای ما می تواند در کمال نهایی و سعادت ابدیمان تأثیر بگذارد.
به دیگر سخن، مسیر انسان در طریق تکامل از نقطه ای به سوی بی نهایت آغاز می گردد و آنچه برای تکامل ما مفید است و جهتش رو به بالا و خداوند است و زمینه را برای رشد معنوی انسان فراهم می کند، ‌بر حسب درجاتی که دارد یا واجب است و یا مستحب و در درجه ی آخر -که در این حالت تأثیری در رشد انسان ندارد مگر آن که با داشتن قصد الهی از انجام آن به عملی راجح تبدیل شود- مباح است؛ و آنچه در راستای سقوط انسان قرار می گیرد و باعث می گردد انسان از کمال واقعی خویش و از خداوند دور بماند حرام است و در درجه ی پایین تر مکروه.
بنابراین هر گاه از توانایی عقل در ادراک ارزش رفتارها سخن می گوییم مرادمان درک همین جنبه ی ارزشی رفتارهاست. اما حالا باید دید شعاع این توانایی تا چه حدّ است آیا تمامی اعمال و رفتار ما را شامل می شود یا بخشی از آن را؟ و آیا ما را از وحی -هرچند ده ها یا صدها سال بعد- بی نیاز می کند یا نه؟
در پاسخ باید گفت: وجه ارزشی رفتار از نظر ایجاب و سلب -یعنی اثبات ارزش برای رفتار و یا سلب آن- گاهی چنان واضح و روشن است که عقل انسان بخوبی آن را درک می کند و دیگر نیازی به بیان تعبّدی از سوی وحی نیست، بلکه عقل خود می تواند حکم خداوند را تشخیص دهد. از این رو، فقها در باب مستقلّات عقلیّه فرموده اند: در برخی از مسائل عقل مستقلاً می تواند قضاوت کند و حسن و قبح افعال را تشخیص دهد؛ و ما از طریق عقل تشخیص می دهیم که اراده ی خداوند به انجام یا ترک کاری تعلّق گرفته است و خداوند از فلان فعل راضی است یا نه. عقل همه ی ما می فهمد که برگرفتن لقمه ی نانی از دهان یتیمی کاری ناشایست است و در این زمینه لازم نیست که بیان تعبدی از ناحیه ی شرع وارد شود؛ گرچه گاهی در این موارد، علاوه بر تشخیص عقل، بیان تعبّدی در قرآن و روایات نیز وارد شده است که در واقع مؤکِّد حکم عقل است. ولی در اکثر موارد عقل توانایی ندارد که وجوه ارزش رفتارها و کارها و مقدار تأثیری را که آنها در سعادت و شقاوت ما دارند بیان کند، به نحوی که ما توسط عقل وجوب، استحباب، حرمت و یا کراهت آن کارها را بشناسیم؛ در این گونه موارد دین باید دخالت کند و حکم رفتار را بیان نماید.
اما آیا عقل و فهم بشری و حتی پیشرفت های علمی او می تواند روزی ما را از وحی بی نیاز کند ما دیگر در شناخت جنبه ی ارزشی اعمال خود -که مطابق دین اسلام همه ی اعمال و رفتار ما چه فردی و چه اجتماعی و حتی اندیشه و فکر ما را نیز در بر می گیرد- احتیاجی به وحی نداشته باشیم؟ در پاسخ باید گفت:
زندگی دنیا مقدّمه ای است برای زندگی ابدی آخرت و رسیدن به سعادت نهایی و نعمت های بی پایان الهی، و اعمال و رفتار ما در رسیدن به این سعادت و هدف یا محروم شدن از کمال نهایی دخیل و مؤثرند. از طرفی همان گونه که پیشتر گفتیم ارزش هر رفتاری بسته به نتیجه ای که به بار می آورد تعیین می شود. بنابراین قضاوت در این باره که هر رفتاری -خصوصاً با عنایت به پیچیدگی رفتارهای اجتماعی و جنبه های گوناگون و ناشناخته وجود انسان- دقیقاً چه نتیجه ای ممکن است به بار آورد، و بویژه رابطه ی رفتار انسان با نتایج اخروی آن چگونه است، کاملاً وابسته به شناخت این روابط است. تا در پرتو آن دست به گزینش اعمال نیک و انجام آنها بزنیم و سعادت و خوشبختی ابدی خود را تأمین نماییم. پس شرط لازم برای سعادتمندی حقیقی، خصوصاً در جهان آخرت شناخت چگونگی رابطه ی اعمال با نتایج آن، بویژه نتایج اخروی آن است.
اما حالا باید دید ابزارهای شناختی ما -غیر از وحی- چه چیزهایی است و آیا برای شناسایی روابط گفته شده کافی است یا نه؟
بطور کلّی ابزارهای شناخت که در همه ی انسان ها عمومیّت دارد عبارتند از: شناخت حسّی و شناخت عقلانی. البته از ترکیب این دو نیز شناخت دیگری بنام شناخت تجربی بدست می آید:
ادراک حسّی بوسیله ی حواس ظاهری و در اثر ارتباط با جهان مادّی حاصل می شود. بُرد این ادراک محدود است و تنها چیزهایی که با ما ارتباط پیدا می کند، آن هم در حدّ ارتباطش و در زمانی که این ارتباط برقرار هست، مورد ادراک حسی واقع می شود. در اثر محدودیت بُرد ادراک حسّی نمی شود توقع داشت که بوسیله ی آن بتوان مسیر صحیح زندگی را در تمام ابعادش، و جنبه ی ارزشی اعمال و رفتارمان -بویژه رابطه ی رفتار انسان با نتایج اخروی آن- را بشناسیم.
اما ادراک عقلی؛ آنچه عقل به تنهایی و صرفنظر از تجربه ی خارجی درک می کند یک سلسله مفاهیم کلّی خاصّی(1) است، مانند: محال بودن اجتماع نقیضین و یا بزرگتر بودن کلّ از جزء آن. این گونه مفاهیم نیز خود به خود برای بازشناسی روابط پیش گفته کارآیی ندارد و حدّاکثر می تواند مسائل فلسفی محض مانند وجود خدای متعال را برای ما اثبات کند، بدیهیّات اوّلیه ی عقل بسیار محدود است و هرگز نمی تواند حکم صدها روابط ما با خدا،‌ خودمان یا دیگران و محیط زندگی را تعیین کند و جنبه ی ارزشی آنها را بیان نماید.
ادراک تجربی نیز که از همکاری حسّ و عقل حاصل می شود، یعنی: حسّ ما چیزی را درک می کند، عقل روی آن کار می کند و یک ادراک جدیدی بدست می آید، مشروط به ادراک حسی است و قوانین علمی (2)‌به اصطلاح خاص یعنی علوم تجربی از همین راه بدست می آید. همکاری حسّ و عقل اگرچه موجب وسعت دایره ی معلومات انسان می شود ولی در حدّی است که در دایره ی تجربه ی انسان قرار گیرد، ما می توانیم پدیده های مادّی را مورد آزمایش قرار دهیم، علت های مادی آنها را بشناسیم، اما آنچه جنبه ی ماوراء مادّی دارد در دام تجربه و آزمایش نمی افتد تا بتوانیم رابطه ی مادّه و غیر مادّه را هم از راه تجربه اثبات کنیم.
و بالاخره آنچه مهمتر است و تکیه ی ما روی آن است رابطه ی این جهان با جهان ابدی است. ما هیچ راهی برای شناخت پدیده های آخرت نداریم، نه حس ما و نه عقل ما به تنهایی نمی توانند پدیده های اخروی را بشناسند و نه همکاری حسّ و عقل می تواند حقایق آن جهان را برای ما روشن کند. و ما تا ندانیم که زندگی ما چه تأثیری می تواند در زندگی آخرت داشته باشد و بین کدام عمل ما با سعادت آخرت رابطه ی مثبت هست و با کدامیک رابطه ی منفی، نمی توانیم شکل صحیحی به زندگیمان بدهیم و برنامه ی صحیحی برای آن تنظیم نماییم.
البته آنچه راجع به حسّ و عقل و تجربه و میزان توانمندی آنها گفتیم برای همیشه حیات بشر است، زیرا هرچقدر هم که پیشرفت برای بشر در این زمینه ها حاصل شود هرگز توان درک رابطه ی اعمال این جهانی ما با پدیده ها و نتایج اخروی آن را نخواهد داشت. و به همین دلیل نیاز به وحی و راهنمایی خداوند متعال از بدو ورود انسان به عالم هستی تا انقراض نسل بشر از این جهان، به جای خود باقی خواهد بود.

پی نوشت ها :

1. این مفاهیم کلّی را اصطلاحاً «بدیهیات اولیّه» می گویند.
2. Scientific

منبع مقاله :
مصباح یزدی، محمد تقی؛ (1391)، پاسخ استاد به جوانان پرسشگر، قم: انتشارات مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سرّه)، چاپ اول